درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

حادثه یعنی که من ابی شوم
عاشق نارنج و گلابی شوم
حادثه یعنی که تو از گل سری
از همهء ایینه ها بهتری
حادثه یعنی همه چشم تو
قهر تبسم خوشی و خشم تو
حادثه یعنی که جهان مال تو
هر چه غزل هست همه مال تو
ای گل خوش خندهئ اتش تبار
نسبت فامیلی من با بهار
در ته چشمان تو پرپر زدند
هر چه پرندست به تو سر زدند
چشم تو سر منشاء انگور هاست
ساقی هر روزهء مخمور هاست
ای گل نیلوفر بودایی ام
پیچک پیچیده به تنهایی ام
 
                                                      

نظرات 1 + ارسال نظر
آتنا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست من سلام:
من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم

هر چند معصو می هرچند گفتم عاشقت هستم هرچند تو هم گفتی دوستم داری

و هرچند حرفهایت ذره ایی بوی ریا نمیداد هرچند و هر چند ....اما

اما باز هم نتوانم به سیاهی چشمانت

به ین راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابیست سفر کنم

چه تضمینی است مرا؟

به من بگو چه تضمینی است مرا که جان من و عشقم اخر سالم به ان نامعلوم برسد؟

اه شاید راه زنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیرد

یا جادو گری بد در کمین باشد که به سحرش به شک و تردیدم کشد

و دیو غرورت به سراغم اید و ازارم دهد

من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم

من بدان جا سفر نمیکنم

چشمها هیچ گاه دروغ نمیگویند

من به سیاهی چشمانت که در ان خطر فریاد میزند سفر نمیکنم
به عاشقانه های من هم تشریف بیارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد