درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

خسته ام

از رنجی خسته ام که از آن من نیست

بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست
 
با نامی زیسته ام که از آن من نیست
 
از دردی گریسته ام که از آن من نیست
 
از لذتی جان گرفته ام که از آن من نسیت
 
به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:05 ب.ظ http://www.taranombahari.blogfa.com

درسته که جوونیم اما دلامون پیره آخه همه روزامو تو تنهایی اسیره
درسته که می خندیم ولی با گریه شادیم به خاطر سرنوشت تو غصه ها افتادیم
آره میگن ما بهاریم اول و تازه کاریم ولی تو این روزگار دل خوشیی نداریم
یکی میگه بو میدی برای نسل دیروز اما چه طوری بگیم خسته شدیم از امروز
درسته که زنده ای داری نفس میکشی مرگ و شکستو با هم کم کم داری می کشی
سلام حرف نداشت امیدوارم که وبت روز به روز بهتر بشه مواظب خودت باش خوشحال میشم به کلبه تنهایی من هم سری بزنی

مجهول جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:21 ب.ظ

خیلی قشنگ بود.موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد