رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن آرزو داریکه دیگر بر نگردم پیش تو راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج تو ام رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نرن
MORTEZA
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 ساعت 07:42 ب.ظ
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت الوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان ادم زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید {ادمیت مرد} از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند ادمیت مرده بود گر جه ادم زنده بود بعد دنیا پر از ادم شد و این اسیاب گشت و گشت اما ادمیت بر نگشت
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
sallam khobi?
web loge ghashangi dary, omidvaram hamishe moafagh bashi
age tonesty be manam sar bezan khoshhal misham
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت الوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان ادم زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
{ادمیت مرد}
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
ادمیت مرده بود گر جه ادم زنده بود
بعد دنیا پر از ادم شد و این اسیاب گشت و گشت
اما
ادمیت بر نگشت