به تو فکر می کنم !

در سکوت پریشان نیمه شب در زیر نگاههای کنجکاو مهتاب به حریم عشق تو در وهم سبز اساطیرم فکر میکنم و شب جاده ها را با ته مانده های دلتنگی و غربتنم در سکوت پریشان نیمه شب پشت پنجره های باد برده به تماشا می نشینم . تجلی بیهودگی حرفهایم را در خلوت و سکوت در نگاه تب آلوده جیرجیرک ها روی برگهای باران خورده شهر جا می گذارم . من از گریز و درد بانگ قدمهایم را به گوش شپ پره های دیوانه می سپارم و از شیشه های مه گرفته تنهایی خاموشی خانه ام را فریاد می زنم . در سکوت پریشان نیمه شب میان آتش و بغض و خونه به شکوه های تلخ چشمانت و به احساس در گورخفته زبانم فکر می کنم چگونه می توانم در این قفس تنگ به عشق بازی شاپرکها و به آب شدن شرمگین شمع ها و به فریب جاده ها فکر می کنم . دیگر از دلتنگی هم دلم می گیرد میان شهوت سیال نگاهت خود را جاودان می کنم و درچشم هایت تعبیر می شوم . خسته و خاموش به تماشای تجلی شکوه دستهایت زمانی که از هیچ لبریز می شوم و آتش تمنا و التماس خاکسترم می کند فکر میکنم . به آخرین نگاهی که پر از باران در آسمان سینه ام دوید به حرفهای غم گرفته ات به آشوب ناگهانی چشمهایت به تو فکر می کنم .

در سکوت سینه ام در این قفس تنگ تنهایی به تو و به چشم هایت فکر میکنم . تنها به تو فکر می کنم........