ساحل نشین

صدایم می کند از دور یک ساحل نشین امشب

و من گم می شوم در حرفهای او همین امشب

چگونه با حضور بادها ارام بنشینم

تمام رنجهایم مانده بر دوش زمین امشب

اگر چه اتش تردیدمانده در صدای من

ببخشایم که صد فرسنگ دورم از یقین امشب

حضورت سایه هایم را تمام لحظه هایم را

به اتش می کشد با واژه های اتشین امشب

تمام اسمان در چشم ها یت جا گرفت انگار

چرا اهسته می ایی سوار اخرین امشب؟

مهیا می شوم می ایستم در پیش چشمانت

بیا ای خوب من این لحظه هایم را ببین  امشب

چه زیبا می شوی وقتی که می خندی برای من

و من گم می شوم در خنده های تو همین امشب!