کسی مرا به آفتاب ، معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را بخاطر بسپار

پرنده مردنی ست


و عشق

صدای فاصله هاست

صدای فاصله هایی که غرق ابهامند

نه، صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

 
در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست دارم

در آن دور دست بعید

که رسالت اندامها پایان می پذیرد


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم