آه ! نمی دانم، براستی این تقدیر من ا ست! یا سرنوشت توست! که اینگونه دیواری از جنس فاصله بین نگاهمان کلاممان و بین دستهامان جدایی افکنده ست. *** دیرگاهی ست صدای تپش قلبت شوق زیستن را در من نیفروخته و ترنم صدای مهربانت سرود هستی را با من تکرار نکرده ست. *** اینک من در انتظارم در انتظار،همسرایی با باد هم نوایی با برگ هم نشینی با سبزه وهمدلی با مهتاب *** من در انتظارم در انتظار مخمل چشمانت لطف کلامت شوق نگاهت گرمای سوزان سلامت واحساس قشنگی که با تو بودن در من ایجاد می کند *** آری من مرد همیشه منتظر، در قصه های تو هستم. با من بخوان و با من بمان برای همیشه ای نغمه ساز سرودن |