خسته ام

از رنجی خسته ام که از آن من نیست

بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست
 
با نامی زیسته ام که از آن من نیست
 
از دردی گریسته ام که از آن من نیست
 
از لذتی جان گرفته ام که از آن من نسیت
 
به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست