بین این همه غریبه تو به آشنا میمونی
حرفای تلخی که دارم من نگفته تو میدونی
من پر از حرفای تازه عاشق گفتن و گفتن
تو با درد من غریبه اما تشنه شنفتن
واسه این تن برهنه ناز دست تو لباس
حس گرم با تو بودن مثل رویا ناشناس
گرمیه دست نوازشگر تو مرهم زخمای کهنه منه
تپش چشمه خون تو رگ من تشنه همیشه با تو بودن