درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

می خواهم بگویم

می خواهم بگویم
سلام مهربونم! ...می خواهم بگویم  ... از...
می خواهم از عشق سخن بگویم و از صدای سخن عشق... 
می خواهم از شور  بگویم و ازدوبارهء سرمستی ...
 میخواهم از  زیستن بگویم و از دوبارهء آغازیدن ...
میخواهم از نگاه بگویم و از دوبارهء نگریستن  ....
می خواهم از گام بگویم و از دوبارهء رفتن....
می خواهم از راه بگویم واز دوباره ء  در راه  قدم نهادن ...
 می خواهم ازنجواهای عاشقانه بگویم و از دوبارهء عاشقی .... 
 میخواهم... و می خواهم از همه اینها   بگویم و از رمزها و رازها...  و از زخمهای التیام نیافته درونم ...       
   اما دریغا! دریغا که واژه های دلم سنگین شده اند... آنقدر سنگین که در  کوله بار هستیم جای نمی گیرند.. 
و اما... 
و اما کدامین ستاره است که راه را نشانم دهد؟!...
 کدامین واژه است که واژه را تفسیر نماید؟!..
.کدامین عشق است که عشق را معنا کند؟!...کدامین شور است که سرمستی را بیدار کند؟!..
 کدامین سرگشتگی ، یارای پاسخ به سرگشتگیهایم را دارد... کدامین .... و کدامین...؟؟؟!!....

« من کیم »

برای دلای پر درد گاهی من سنگ صبورم
یه روزی ساکت و خاموش یه روزم شوخُ شرورم
 
پرای پرواز قلبم گاهی بازن گاهی بسته
بعضی روزا تنهام ، بعضی شبها خسته
 
بعضی وقتا مثه دریام ، بعضی وقتا مثه خشکی
گاهی رنگی ، گاهی آبی ، گاهی ساده رنگ مشکی
 
یه روزی یکّه وُ تنهام ، یه روزم تو جمع مردم
یه روزی پیدای پیدا ، یه روزی می شم گم ِ گم
 
دل من یه روز کویره ، یه روزم سبزه و پرآب
یه روزی هشیاره هشیار ، یه روزم مستو خراب ....