من از تبار بی غمان غم پنهانم
من چشمانی خشک اما اشک بارانم
خنده هایم آشکار و به دل خون
دوست داشتنم بی مرز،تا حد جنون
صبوری و شکیبم همچو بغض است در گلو
بهر یارم مهربان همچو می صافم در سبو
پاهایم ناتوان اما پیوسته به راه
مهر یار،سوزنی است گم کرده به کاه
می دونم ربطی نداره ولی دوست دارم اینجا بنویسمش....
بخشش آن نیست که چیزی به من بدهی که من از تو بیشتر به آن نیاز دارم، بلکه آن است که چیزی را به من ببخشی که خودت بیشتر از من به آن احتیاج داری.
همین.
www.mellodirain.blogfa.ir
هر دوش مال منه
راستی یادم رفت بگم که 3-4 تا از پستا رو خوندم و دیدم خوشگل بودن موفق باشی.....