درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

بنام صاحب هر چه هست و نیست

بنام صاحب هر چه هست و نیست
به چه عشقی تورا سودا کند دل
که  همتای  تو را  پیدا  کند  دل
گلی   با  رنگ  بوی   تو  نبیند
اگر صد چشم خودرا وا کند دل
هیچوقت هیچی ازت نخواستم اما فقط یه  چیزی ازت خواستم که تنهام نگذاری
اگر شروع کردی تا پایانش بیا..نیمه راه رها نکنی و بری...چون برگشتن و دوباره شروع کردن راحت نیست....

می روم

می روم خسته و افسرده و زار

     سوی منزلگه ویرانه ی خویش

     به خدا می برم از شهر شما

     دل شوریده و دیوانه ی خویش

 

     می برم تا که در آن نقطه ی دور

     شستشویش دهم از رنگ گناه

     شستشویش دهم از لکه ی عشق

     زین همه خواهش بیجا و تباه

 

     می برم تا ز تو دورش سازم

     ز تو ای جلوه ی امید محال

     می برم زنده بگورش سازم

     تا از این پس نکند یاد وصال

اگه قلبمو

اگه قلبمو شکستی به فدایه یک نگاهت
این منم چون گل پرپر گه نشستم سر راهت
تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سیاهم
اگه عاشقی یه درده چه کسی این دردو ندیده
تو بگو کدوم عاشق رنج دوری نکشیده
اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم
میون این همه آدمیه غریب و بی پناهیم
تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند
تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم
چی بگم وقتی که عاشق زخم تیغه هلاکه
همه بال و پر زدنهاشرقصه مرگی رویه خاکه

 

کاشانه من

کاشانه من ویران ..... بشکسته پر و عریان

 آشفته سر و مغموم ..... افسرده دل و گریان

 با سوز دو صد فریاد ..... فریاد دو صد حرمان

 درمان شب دردم ..... درد دل بیدارم

 عشق و نفسم مرده ..... در بستر تبخیزم

 بیداد شب ،افسرده ..... این پیکر ناچیزم

 روزم همه سر گشته ..... در شام غم انگیزم

 لبخند ، فرو مرده ..... در اشک شب آویزم

آخرین

    
کجا نشسته ام نمی دانم
شبهایت را به من بده
بگذار با تمام وجودم
از سکوت تو لبریز شوم
 
انتهای راه پیدا نیست
نوری نیست برای اعتماد
چشمهایت را به من بده
بگذار اشکم در چشمانت
حلقه زند.
 
آنچه می گذرد و می رود زمان نیست
منم.. زیرا آفرینش من
برای رفتن است.
 
در کجا نشسته ایی بگو
بگذار آخرین را در گوشت زمزمه کنم
زیرا امروز وقت شکستن است

(تو کجایی؟)

 
وقتی بارونی چشمام تو کجایی؟

تک و تنها مونده دستام تو کجایی؟

وقتی پـرپـر می زنه این دل زارم

ساکت و خاموش لبهام تو کجایی؟

وقتی بی تو نازنین بی همنشین و

گوشه گیری تک وتنهام تو کجایی؟

وقتی بغض تو گلوم و گونه هام خیس

یه نوازشگرو می خوام تــو کجایی؟

چشمای تو یه فانوس همیشه روشن

وقتی سوت و کوره شبهام تو کجایی؟

وقتی من با هر نفس لحظه به لحظه

تو رو عاشقونه می خوام تو کجایی؟