درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

دلم برای کسی تنگ است

دلم برای کسی تنگ است

 

دلم برای کسی تنگ است 

که چشمهای قشنگش را 

به عمق آبی دریا می دوخت

و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است

کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد

 
و پری دلم را با وجود خود خال

 
دلم برای کسی تنگ است

کسی که بی من ماند

کسی که با من نیست

دلم برای کسی تنگ است

که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد

 

دیگر.....

دیگر  به کدامین خورشید به کدامین ماه میشود اعتماد کرد
من تو را از فرود حسرت به فراز حیرت اوردم
تن تورا چون جنگل خاکستر شده
از طغیان اتشفشان به اغوش سرد نسیم سپردم
دیگر به کدامین خورشید به کدامین ماه میشود اعتماد کرد
سالها خواهد گذشت پس از این ویرانی
و خود تنها خواهی یافت
در میان فرود همان حسرت
و طغیان همان اتشفشان
و ارزو خواهی کرد
فراز و نشیب همان اغوش را
ای خاکستر بر باد رفته
خیالی نیست
بگذار و بگذر
دیگر به کدامین به کدامین ماه میشود اعتماد کرد

عشق چیست ؟

عشق چیست ؟

مگر عشق واژه تنهایی نیست ؟ مگر عشق درک غربت نیست؟ مگر عشق در گوشه ای تنها نشستن نیست ؟ مگر عشق در کالبد دیوانگی نیست؟

مگر عشق لال شدن نیست؟ مگر عشق به درون خود ریختن نیست؟ مگر عشق گرداب اتش نیست؟ حیران مانده ام از این عشق مگر چیست که

برایش می توان از جان گذشت ای زیبا پسند که عشق را زیبا پسندیدی ،عشق را کجا باید جست؟ در کوچه سار شب یا در گام های افتاب در دیدار

یاور کلام هر کجا که هست ان را خواهم جست

 

آفتاب

ناز چشمان تو وامروز و فردا کردنت

می کشد اخر مرا این ﭙا وآن ﭙا کردنت

می ﭙسندی بی تو بنشینم در آتش روز وشب

یا که یادت رفته با عاشق مدارا کردنت

می دهی دلتنگیم را در شب مستی به باد

غنچه های باغ لبها را شکوفا کردنت

هر کجا باشد دلم را با تو تقسیم می کنم

خوش ندارم بیش از این اینجا و انجا کردنت

گرچه رسوای توام ناچار بنشین با دلم

تا ببینی نیستم در بند رسوا کردنت

چشم هایم را بدست اور نگاهم را ببین

سرد مهری هاست حتی در تماشا کردنت

تنهایی بگو چگونه اسمت را بنویسم؟

تنهایی بگو چگونه اسمت را بنویسم؟ وقتی اشک نمی گذارد
اسمت را به همراه ستاره می نویسم چون مرا به یاد شبهای تارعشق می اندازد
بگو چگونه درک کنم لحظات عاشقی را؟
بگو چگونه بعد از این تحمل کنم لحظات تنهایی را؟
با نوشتن تنهایی گریه ام می گیرد چه برسد به اینکه تنهایم بگذاری
بگو چگونه احساسم رابنویسم که دیگر دلم از تنهایی و بدون تو بودن خسته شده....؟؟؟