درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

عاشق نبودی

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم
من با نفسهایم نام تو را خواندم
کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم
روزی که میگفتی من با تو می مانم
روزی که دانستی من بی تو میمیرم
روزی که با عشقت بستی به زنجیرم
بازنده من بودم این بوده تقدیرم
خوش باوری بودم پیش نگاه تو
هردم ز چشمانت خواندم کلامی نو
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم
در قبله گاه عشق بودی تو معبودم
ارام و اسوده در خواب خوش بودی
یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

دوستت دارم

به جنگل های بهاری و به مستی
به آن عهدی که با قلبم بستی
بدان ای نازنین تا زنده هستم
تو را دوست دارم و می برستم
پس
دوستت دارم
نه برای آنچه که هستی
 بلکه برای آنچه که هستم
وهنگامی که با توام
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای
بلکه برای آنچه که از من می سازی
دوستت دارم
چون به هیچ تماسی , کلامی و یا اشاراتی
به این کار توانا نگشته ای
چون خود بوده ای
شاید دوست داشتن در نهایت
به همین معنا باشد

شبی

شبی پرسیدمش با بی قراری
به غیر از من کسی را دوست داری
دو چشمش از خجالت بر زمین دوخت
میان گریه هایش گفت آری
به دل گفتم که یارم مهربان است
که اینگونه سراغ دلربان است
دلم آوازه دادش ناگهانی
رخش با من دلش با دیگران است
درخت غم در وجودم کرده ریشه
به درگاه خدا نالم همیشه
جوانان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگ است و آدم مثل شیشه

خداحافظ

برای چشم مستی می سرایم شعر تلخم را

 و می دانم که باید رفت چون دیده ام کوچ غریب دوستان را چه غمگین است

 آهنگ خداحافظ خداحافظ من از شهر تو بایاد تو می روم

 و می دانم که از یادم نخواهی رفت دوباره شهری دیگر یاری دیگر روزی دیگر

بدون تو

بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد 
            دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم


عشق یعنی سخن از زخم شقایق گفتن
حرفی از جنس زمان با دل عاشق گفتن

زندگی را دوست دارم نه در قفس
                 بوسه را دوست دارم نه در  هوس
                       تو  را دوسـت دارم تا آخرین  نفس