اگر ابربودی به انتظار اشکت می نشستم
اگر مهر بودی در پرتوات خود را گرم می کردم
اگر باد بودی چون برگ خزان خود را به دستت می سپردم
اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم
تا بدانی دوستت دارم
اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم
از تو خورشید با شکوهی به وجود می آوردم
تو را نسیم ملایمی می کردم
از تو خدایی بزرگ می ساختم
وتو را می پرستیدم
تا بدانی فقط تو را دوست دارم
عاشقت خواهم ماند، بیآنکه بدانی. دوستت خواهم داشت، بیآنکه بگویم. درد دل خواهم گفت، بی هیچ کلامی. گوش خواهم داد، بی هیچ سخنی. در آغوشت خواهم گریست، بیآنکه حس کنی. در تو ذوب خواهم شد، بی هیچ حرارتی اما در سرزمین من عاشق بودن جنایت است در سرزمین من حوا - به خاطر یک سیب - روزی هزار بار سنگسار میشود در سرزمین من لبها بوسه را در نگاه ها میجویند و دستها عطر نوازش را در تاریکی ها. در سرزمین من عاشق بودن گناه کبیره است خدایا ! گناهم را ببخش.
سلام عزیزم.خب ترجیح میدم قبل از هر چیز واسه وبلاگ دوست داشتنی ات بهت تبریک بگم.امیدوارم غصه رو قلبت نشینه.دلت شاد
امضا:یک ناشناس