کاشانه من ویران ..... بشکسته پر و عریان
آشفته سر و مغموم ..... افسرده دل و گریان
با سوز دو صد فریاد ..... فریاد دو صد حرمان
درمان شب دردم ..... درد دل بیدارم
عشق و نفسم مرده ..... در بستر تبخیزم
بیداد شب ،افسرده ..... این پیکر ناچیزم
روزم همه سر گشته ..... در شام غم انگیزم
لبخند ، فرو مرده ..... در اشک شب آویزم
فرصت ماندن چند لحظه ای است و بس
برای قدم زدن در دشتهای ارغوانی
برای دست یافتن به رویاهای سپید
برای از بین بردن هجوم سنگین کینه
برای نگاه کردن به کوچ کبوترهای غریب
و برای گفتن آنچه باید گفت
آنچه که سالیان سال به صورت یک سکوت در دلها خاموش مانده است