درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

کاشانه من

کاشانه من ویران ..... بشکسته پر و عریان

 آشفته سر و مغموم ..... افسرده دل و گریان

 با سوز دو صد فریاد ..... فریاد دو صد حرمان

 درمان شب دردم ..... درد دل بیدارم

 عشق و نفسم مرده ..... در بستر تبخیزم

 بیداد شب ،افسرده ..... این پیکر ناچیزم

 روزم همه سر گشته ..... در شام غم انگیزم

 لبخند ، فرو مرده ..... در اشک شب آویزم

آخرین

    
کجا نشسته ام نمی دانم
شبهایت را به من بده
بگذار با تمام وجودم
از سکوت تو لبریز شوم
 
انتهای راه پیدا نیست
نوری نیست برای اعتماد
چشمهایت را به من بده
بگذار اشکم در چشمانت
حلقه زند.
 
آنچه می گذرد و می رود زمان نیست
منم.. زیرا آفرینش من
برای رفتن است.
 
در کجا نشسته ایی بگو
بگذار آخرین را در گوشت زمزمه کنم
زیرا امروز وقت شکستن است

(تو کجایی؟)

 
وقتی بارونی چشمام تو کجایی؟

تک و تنها مونده دستام تو کجایی؟

وقتی پـرپـر می زنه این دل زارم

ساکت و خاموش لبهام تو کجایی؟

وقتی بی تو نازنین بی همنشین و

گوشه گیری تک وتنهام تو کجایی؟

وقتی بغض تو گلوم و گونه هام خیس

یه نوازشگرو می خوام تــو کجایی؟

چشمای تو یه فانوس همیشه روشن

وقتی سوت و کوره شبهام تو کجایی؟

وقتی من با هر نفس لحظه به لحظه

تو رو عاشقونه می خوام تو کجایی؟

سخته

نگاهم کرد پنداشتم دوستم داردنگاهم کرد در نگاهش هزاران شور عشق را دیدم نگاهم کرد دل به او بستم اما بعدها فهمیدم که او تنها نگاهم کرد...
سخته یکی بهت بگه ستاره شو بچینمت
کمی که بگذره بگه دیگه نیا ببینمت

فرصت ماندن چند لحظه ای است و بس

 برای قدم زدن در دشتهای ارغوانی

 برای دست یافتن به رویاهای سپید

 برای از بین بردن هجوم سنگین کینه

 برای نگاه کردن به کوچ کبوترهای غریب

 و برای گفتن آنچه باید گفت

آنچه که سالیان سال به صورت یک  سکوت در دلها خاموش مانده است

مسافر

سخن از ماندن نیست
من و تو رهگذریم
راه طولانی و پرپیچ و خم است
همه باید برویم تا افق های وسیع
تا آنجا که محبت پیداست .
 

 
 
ضربه به ضربه  قدم به قدم
ای مسافر راهی وجود ندارد .
راه با راه رفتن ساخته می شود .
اگر شما به پشت سرتان نگاهی بیاندازید
تمام چیزی که خواهید دید  علامت هایی از افرادی هستند
که روزی پاهایشان این راه را درنوردیده است .
ای مسافر  راهی وجود ندارد
راه با راه رفتن ساخته می شود .