درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

درامتداد لحظه ها

عکس : شعر : عاشقانه

غریبه

بین این همه غریبه تو به آشنا میمونی
                                     حرفای تلخی که دارم من نگفته تو میدونی
من پر از حرفای تازه عاشق گفتن و گفتن
                                         تو با درد من غریبه اما تشنه شنفتن
واسه این تن برهنه ناز دست تو لباس
                                        حس گرم با تو بودن مثل رویا ناشناس
گرمیه دست نوازشگر تو مرهم زخمای کهنه منه
                        تپش چشمه خون تو رگ من تشنه همیشه با تو بودن 

برای همیشه

آه ! نمی دانم،
براستی این تقدیر من ا ست!
یا سرنوشت توست!
که اینگونه

 دیواری از جنس فاصله

بین نگاهمان

کلاممان

 و بین دستهامان
جدایی افکنده ست.
***
دیرگاهی ست
صدای تپش قلبت
شوق زیستن را
 در من
 نیفروخته
و ترنم صدای مهربانت
سرود هستی را
با من تکرار نکرده ست.
***
اینک من در انتظارم
در انتظار،همسرایی با باد
هم نوایی با برگ
هم نشینی با سبزه
وهمدلی با مهتاب
***
من در انتظارم
در انتظار مخمل چشمانت
لطف کلامت
شوق نگاهت
گرمای سوزان سلامت
واحساس قشنگی که
با تو بودن در من ایجاد می کند
***
آری
من مرد همیشه منتظر،
در قصه های تو هستم.
با من بخوان
و با من بمان
برای همیشه
ای نغمه ساز سرودن

تنهایی

بسه تنهایی دیگه تو این قفس
بسه این قفس بدوم هم نفس
دیگه بسه تشنگی بدون آب
خوردن فریب و نیرنگ سراب
واسه هرکی دل من تنگ میشه
تا میفهمه دلش از سنگ میشه
دوستی از رو زمین پاک شده
مردی و مردونگی خاک شده
هرکی فکر خودشه تو این زمون
تو نخ آب یخ و گرمی نور
باید حرف دلمو گوش کنم
غم دنیا رو فراموش کنم
دستمو بلند کنم به آسمون
خودمو رها کنم از اینو اون
دلمو جدا کنم از آدما
سینمو پر کنم از یاد خدا
دیگه بسه دیگه بسه انتظار
ابر رحمت به سر زمین ببار
شب تار شب تار شب تار
آسمون خورشیدو بردارو بیار

آه نمی دانم

آه ! نمی دانم،
براستی این تقدیر من ا ست!
یا سرنوشت توست!
که اینگونه
 دیواری از جنس فاصله
بین نگاهمان
کلاممان
 و بین دستهامان
جدایی افکنده ست.
***
دیرگاهی ست
صدای تپش قلبت
شوق زیستن را
 در من
 نیفروخته
و ترنم صدای مهربانت
سرود هستی را
با من تکرار نکرده ست.
***
اینک من در انتظارم
در انتظار،همسرایی با باد
هم نوایی با برگ
هم نشینی با سبزه
وهمدلی با مهتاب
***
من در انتظارم
در انتظار مخمل چشمانت
لطف کلامت
شوق نگاهت
گرمای سوزان سلامت
واحساس قشنگی که
با تو بودن در من ایجاد می کند
***
آری
من مرد همیشه منتظر،
در قصه های تو هستم.
با من بخوان
و با من بمان
برای همیشه
ای نغمه ساز سرودن

بهار دل انگیز

من در اندیشه سکوت تو
از چهره ی اینه های تنهایی
گرد زمان را پاک میکنم
چقدر اسان
حس تازگی
به جان اینه میدود
بوی بهاری خاطراتم
در مشام جانم می پیچد
ولی زود به حس قدیمی
تنهای برمیگردم
اه .....
تنها صدای نفس های من است
که پس بهاری دل انگیز
در خانه خمار چشمان تو
در کنجی تاریک از قلب تو
قلبم را به یادگار نهادم
بهاری ترین ترانه اندوه
صدای اقاقی درهوای جانم
جاریست
بهار بهار من
بیا که در دوری تو
نیستم جز پادشاه فصل ها
پاییز

آرامش

یک شب ارام به خوابم پابگذار
تن سرد زخمی مرا در بر بگیر
از نفس های خودت
در تن بیجان این خاک بدم
بگذار تا بشکفد از دل من
دانه های سبز خیال
ارزوهایی به سرخی سیب
فکر های به پاکی اب
ارام به خاک وجودم پا بگذار
تا از جای پای تو روی تنم
درخت سبز شوق بروید
میوه های این درخت زیبا
بوسه های از لب تو باشد