من در اندیشه سکوت تو
از چهره ی اینه های تنهایی
گرد زمان را پاک میکنم
چقدر اسان
حس تازگی
به جان اینه میدود
بوی بهاری خاطراتم
در مشام جانم می پیچد
ولی زود به حس قدیمی
تنهای برمیگردم
اه .....
تنها صدای نفس های من است
که پس بهاری دل انگیز
در خانه خمار چشمان تو
در کنجی تاریک از قلب تو
قلبم را به یادگار نهادم
بهاری ترین ترانه اندوه
صدای اقاقی درهوای جانم
جاریست
بهار بهار من
بیا که در دوری تو
نیستم جز پادشاه فصل ها
پاییز
یک شب ارام به خوابم پابگذار
تن سرد زخمی مرا در بر بگیر
از نفس های خودت
در تن بیجان این خاک بدم
بگذار تا بشکفد از دل من
دانه های سبز خیال
ارزوهایی به سرخی سیب
فکر های به پاکی اب
ارام به خاک وجودم پا بگذار
تا از جای پای تو روی تنم
درخت سبز شوق بروید
میوه های این درخت زیبا
بوسه های از لب تو باشد