-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 خردادماه سال 1385 18:16
لحظه مرگ وقتی لحظه مرگم فرا خواهد رسید وقتی که دگر دست از دنیا خواهم کشید وقتی که دگر روی ماهت را نخواهم دید وقتی که دگر دیده از جهان خواهم بست تو مرا غسل و کفن کن تو مرا آرام در خاک کن تو برایم بی صدا اشک ریز هنگام آمدن بر روی مزارم بیاور برایم شاخه گل عشق را هنگام رفتن ببوس بالین خاک را
-
با تو وداع نخواهم کرد
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 16:58
دیگر نمیتوانم با تو بمانم همین عصر خواهم رفت قضاوت کارهایم بماند برایه روزه محشر خود را ویران کرده و میروم تو خود را به زحمت مینداز با تو وداع نخواهم کرد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 19:04
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 19:01
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 18:59
گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 18:54
سراغ از من نمی گیری گل نازم نمی شناسی صدای کهنه ی سازم نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه؟ نمی دونی مگه با غصه دمسازم؟ هوای گریه داره این دل سردم چشام گریون صدام لرزون تویی دردم شبا تو کوچه ی پر ماتم پاییز به دنبال چراغ خونه می گردم برات گفتم حدیث برگ خشک و باد لالایی قصه ی پروانه و شمشاد سراغ از من نمی گیری نگیر اما فراموشم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:39
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 15:53
دمیدم نور امیدی زنگاهت گیرم مستی زندگی ازچشم سیاهت گیرم هرنگاهت به تنم آتش تب میریزد بوسه ای ده که بدین شعله گواهت گیرم گل لب را به نسیم سخنی رنجه مدار که هزاران خبر از طرز نگاهت گیرم
-
عشق یعنی
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1385 18:58
عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی در فراقش سوختن عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی سوز نی ، آه شبان عشق یعنی معنی رنگین کمان عشق یعنی شاعری دل سوخته عشق یعنی آتشی افروخته عشق یعنی با گلی گفتن...
-
ذهن من
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1385 18:48
ذهن من چند صباحی است که درگیر اندیشه های مالیخولیایی است دلم به حالش می سوزد ... او را هم به زحمت انداخته ام ! گاهی احساس میکنم از بس که به چیزهای جزیی فکر میکنم چیزی در سرم با شدت خود را به اطراف میکوبد و میخواهد راهی به بیرون یابد !!! بخاطر همین هم گاهی فکر میکنم در سر من دیوانه خانه ای وجود دارد و دیوانه ای که به...
-
افسوس
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 17:28
افسوس در تنهایی شکفتم در تاریکی نهفتم با سایه سخن گفتم با عشق به خواب رفتم از تو خبری افسوس از تو گذری افسوس با غربت دل ساختم تنها و رها ماندم حال خاکستری سردم پاییزی و بی برگم از تو خبری افسوس بزرگترین آرزوی من برآورده شدن کوچکترین آرزوی توست؟؟؟؟
-
آیدی جدید من
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 18:37
do_4_eshghe_to@yahoo.com
-
سجده
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 19:39
در کوچه باغ پر طراوت اندوههایم که از صدای شکیب خنده های تو آکنده است تو زیباترین پرنده عشقی هستی که بر برفهای خوشبختی من تکیه زدی،بگذار بر صفحه تاریک و بی رنگ زندگی ام تنها عطر و بوی تو پاشیده شود که آن گاه در زیر باران پر طراوت دوستی بر سجده گاه پیشانی ات بوسه زنم،چرا که من از تمامی چشمها تنها چشمان تو را برگزیده ام
-
از من رمیده ای
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 19:28
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم! دل را چنان به مهر تو بسته ام که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم! رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم؟ دیگر چگونه مستی یک بوسه تو را در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم؟
-
خسته ام
شنبه 24 دیماه سال 1384 16:18
از رنجی خسته ام که از آن من نیست بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست با نامی زیسته ام که از آن من نیست از دردی گریسته ام که از آن من نیست از لذتی جان گرفته ام که از آن من نسیت به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست
-
امتداد زمان
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 12:49
امتداد زمان شیشه های کوچک آبیم را بی رحمانه فرسود تازیانه ی باد شمع کوچک خوشبختیم را آرام آرام به خاموشی بردند سنگ های کوچک آبیم چه بی قرار در قلب سرد زمین مهو شدند ظرف بلوراما چه زود خشک شد گمانم هم آغوشی شیشه ها سنگ ها و شمع کوچک خوشبختیم را بی صبرانه انتظار می کشید به پای چوبی من تبر زده نگاه تو من نمیتونم برم اما...
-
توی کوچه های خلوت
شنبه 17 دیماه سال 1384 19:29
هق هق تلخم و بشناس توی کوچه های خلوت این خود عشق عزیزم نه بهانست نه یه عادت غصه هام و به تو گفتم اما چی ازت شنفتم یه نفس همنفسم باش نزار از نفس بیفتم گریه هام و تو ندیدی هر چی گفتم نشنیدی من کدوم عهدو شکستم که از عشق من بریدی وقتی نیستی لحظه هام و با خیالت می گذرونم حتی تا اخر دنیا من برای تو می خونم وقتی نیستی حتی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دیماه سال 1384 19:26
هوالمعشوق ..و من نمی دانم که چه ام و چگونه ام و نمیدانم که چه می خواهم از او و نمی دانم که چه بگویم به او و من میدانم که چه دارم که نگویم به او و میدانم که چه نمی خواهم از او و میدانم که چه نیستم و چون نیستم... و من می دانم که خسته ام خسته ، خسته ،خسته
-
عاشق نبودی
شنبه 17 دیماه سال 1384 19:22
عاشق نبودی تو من عاشقت بودم در قبله گاه عشق بودی تو معبودم ارام و اسوده در خواب خوش بودی یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم من با نفسهایم نام تو را خواندم کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم روزی که میگفتی من با تو می مانم روزی که دانستی من بی تو میمیرم روزی که با عشقت بستی به زنجیرم بازنده من بودم این بوده تقدیرم خوش باوری...
-
دوستت دارم
شنبه 17 دیماه سال 1384 19:10
به جنگل های بهاری و به مستی به آن عهدی که با قلبم بستی بدان ای نازنین تا زنده هستم تو را دوست دارم و می برستم پس دوستت دارم نه برای آنچه که هستی بلکه برای آنچه که هستم وهنگامی که با توام دوستت دارم نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای بلکه برای آنچه که از من می سازی دوستت دارم چون به هیچ تماسی , کلامی و یا اشاراتی به...
-
شبی
شنبه 17 دیماه سال 1384 19:07
شبی پرسیدمش با بی قراری به غیر از من کسی را دوست داری دو چشمش از خجالت بر زمین دوخت میان گریه هایش گفت آری به دل گفتم که یارم مهربان است که اینگونه سراغ دلربان است دلم آوازه دادش ناگهانی رخش با من دلش با دیگران است درخت غم در وجودم کرده ریشه به درگاه خدا نالم همیشه جوانان قدر یکدیگر بدانید اجل سنگ است و آدم مثل شیشه
-
خداحافظ
شنبه 17 دیماه سال 1384 19:06
برای چشم مستی می سرایم شعر تلخم را و می دانم که باید رفت چون دیده ام کوچ غریب دوستان را چه غمگین است آهنگ خداحافظ خداحافظ من از شهر تو بایاد تو می روم و می دانم که از یادم نخواهی رفت دوباره شهری دیگر یاری دیگر روزی دیگر
-
بدون تو
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 19:08
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم عشق یعنی سخن از زخم شقایق گفتن حرفی از جنس زمان با دل عاشق گفتن زندگی را دوست دارم نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوسـت دارم تا آخرین نفس
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 دیماه سال 1384 18:05
-
تقدیم به..
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 16:01
به نام او که تورا آفرید ... تقدیم به تو که هرگز نیافتمت به دنبالت می گردم ای گمشده ی روزها و شبهای من ... کجایی ؟ نیستی ؟ کاش بودی تا سر بر شانه ات می گذاشتم ... تا میگریستم ... ز دست این دنیای بی وفا که مرا اینگونه کرد ... اری ... کاش می یافتمت ... کاش چشمانم را می بستم و می گشودم و تو را احساس می کردم عزیز دل ......
-
به نام او...
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 15:56
گاهی خنده ، گاهی گریه ، آخه این چه کاریه سرم از غم ، تو گریبون ، این چه روزگاریه بعد تو این دل رسوا ، به کسی دل نمی بنده دیگه از غصه رو لبهام ، نمی شینه گل خنده گاهی خنده ، گاهی گریه ، آخه این چه کاریه سرم از غم ، تو گریبون ، این چه روزگاریه آسمون قلب عاشق ، افقش رنگ غروبه اون وفا و مهربونی ، اگه برگرده چه خوبه بی تو...
-
وداع
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 15:53
می روم خسته و افسرده و زار، سوی منزلگه ویرانه ی خویش به خدا می برم از شر شما، دل شوریده و دیوانه ی خویش می برم تا که در آن نقطه دور ، شست و شویش دهم از رنگ گناه شست و شویش دهم از لکه عشق ، زین همه خواهش بی جا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ، زتو ای جلوه امید محال می برم زنده به گورش سازم ، تا از این پس نکند یاد وصال...
-
بنام صاحب هر چه هست و نیست
شنبه 26 آذرماه سال 1384 16:11
بنام صاحب هر چه هست و نیست به چه عشقی تورا سودا کند دل که همتای تو را پیدا کند دل گلی با رنگ بوی تو نبیند اگر صد چشم خودرا وا کند دل هیچوقت هیچی ازت نخواستم اما فقط یه چیزی ازت خواستم که تنهام نگذاری اگر شروع کردی تا پایانش بیا..نیمه راه رها نکنی و بری...چون برگشتن و دوباره شروع کردن راحت نیست....
-
می روم
شنبه 26 آذرماه سال 1384 16:05
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش می برم تا که در آن نقطه ی دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه ی عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ز تو ای جلوه ی امید محال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال
-
اگه قلبمو
شنبه 26 آذرماه سال 1384 15:58
اگه قلبمو شکستی به فدایه یک نگاهت این منم چون گل پرپر گه نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که رو سیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این دردو ندیده تو بگو کدوم عاشق رنج دوری نکشیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدمیه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره...