-
ارتباط به خدا
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 13:31
الهی! هر که را عقل دادی چه ندادی ، و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟ آه ای خدای بزرگ و مهربون : نویسـم رازهـایـی که نهـان است چه حاجت ؟ غم ز چشمانم عیان است قـلم می گرید از این حـال زارم نه من حـال دلـم را می نـگارم که این تنـهایی و سنگیـنی درد دل من را شکست و پر ز خون کرد و هر روزی هـزاران بار تا شـام دلم می میـرد و می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مردادماه سال 1386 19:21
هیچ حرف دگری نیست که با تو بزنم. تو نمی فهمی اندوه مرا. چه بگویم به تو ای رفته ز دست. شدم از مستی چشمان تو مست. شده ام سنگ پرست. مرگ بر آنکه دلش را به دل سنگ تو بست ....!
-
رضا مو قشنگ
جمعه 12 مردادماه سال 1386 19:45
آنهایی که با تو خندیدند ممکن است تورا فراموش کنند ولی آنهایی که باتو گریه کردند هرگز تورا از یاد نخواهند برد میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 تیرماه سال 1386 20:22
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 تیرماه سال 1386 18:26
خدا بیامرزه مرحوم خانوم مهستی روحش شاد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 خردادماه سال 1386 11:54
-
روزهای تنهایی
شنبه 26 خردادماه سال 1386 11:52
روزهای تنهایی ام را پشت سر هم میگذرانم.... اما به چه امیدی... به امید ان روزی که برگردی و تکیه گاهم شوی... اما نه... دیگر بازگشتی وجود ندارد.... نمیدانم به چه امیدی هنوز در انتظارت نشسته ام... نمیدانم به چه امیدی هنوزم عاشقم و دوستت دارم...
-
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نرن
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 19:42
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن آرزو داریکه دیگر بر نگردم پیش تو راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج تو ام رفتنت آغاز...
-
بعضی ها سلام
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 19:38
بعضی ها سلام بعضی ها امیدوارم حال بعضی ها خوب باشه و خوش و سرحال باشید بعضی ها راستی چرا ما آدما حتما باید همه چیزو تجربه کنیم تا باور کنیم چرا وقتی یکی که یه راهی رو رفته میگه نرو اشتباهه قبول نمیکنیم چرا تا خودمون کلمون به سنگ نخوره باور نمی کنیم چرا آدم نمیخواد از تجربه دیگران استفاده کنه چرا باید خودمون همه چیزو...
-
عاقبت هر چه با یاران وفا بی اعتنایی
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 19:35
هر چه بینا چشم درد آشنایی بیشتر بیشتر هر چه سوزان عشق رنج بی وفایی بیشتر هر چه جان کاهیده تر نزدیکتر پایان عمر هرچه دل رنجیده تر زندان هستی تنگ تر هر چه تن شایسته تر شوق رهایی بیشتر هر چه بازار دیانت گرم دلها سردتر هر چه زاهد بیشتر دور از خدایی بیشتر هر چه تن در رنج و زحمت نا امید بودن عاقبت هر چه با یاران وفا بی...
-
اگر ابربودی
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1386 14:23
اگر ابربودی به انتظار اشکت می نشستم اگر مهر بودی در پرتوات خود را گرم می کردم اگر باد بودی چون برگ خزان خود را به دستت می سپردم اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم تا بدانی دوستت دارم اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم از تو خورشید با شکوهی به وجود می آوردم تو را نسیم ملایمی می کردم از تو خدایی بزرگ می ساختم وتو را...
-
من نخواهم شکست
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 20:04
تو رفتی و من هستم همان دیوانه ی دیروز همان مردی که می دیدی ولی هرگز نفهمیدی گاهی باید جدایی را پذیرفت و دم نزد گاهی تنهایی تنها ترین چیزی است که انسان می خواهد تنها خواهم ماند مانند هر روز های دیروزم فاصله تنها چیزی بود که من فهمیدم و هر بار دور تر از قبل من مسافری بیش نبودم و زمان رفتن خیلی نزدیک تر از آن بود که می...
-
هفت شهر عشق !
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 20:01
راه نمی روند راهیان شعر ، منزل به منزل آنها به خاطرات پشت شعر آب و آتش می پاشند وقتی جزیره ی آدمها جربوزه ی عرض اندام ندارند روح شاعرانه،آنجاحلول می کندلای فرسنگهای گران سنگش این ، نقطه ی عزیمت شاعر است در وادی طلب که لب به لب زندگی ... در امواج متلاطم غوطه می خورد یعنی : همه جا با سوختن همراه است چه پر ِسیمرغ باشد !...
-
نه
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 13:13
من حرف هایم را نخواهم گفت تا تمام نبودن هایم ساده باشند و تو در بتن من ( بت من ) خواهی شکفت و تو در من خواهی رویید من سراسر جنجالم اما برای تو نه
-
عبادت می کنم
جمعه 10 فروردینماه سال 1386 20:41
نام تو را اورده ام دارم عبادت می کنم گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم دستت به دست دیگری از این گذشته کار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم شاید که تو راست گفته ای دارم اطاعت می کنم رفتم کنار پنجره دیدم تو را با ... بگذریم چیزی ندیدم انگاری دارم رعایت می کنم من عاشق چشم...
-
نمی دانم
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 19:06
نمی دانم قصد آمدن داشتی یا نه. نمی دانم از بین دستهای رو به آسمان آمده ، می خواستی دستم را بگیری یا نه. نمی دانم می خواستی شاهدم باشی یا نه. نمی دانم می خواستی به نجوای پر از نیازم پاسخ بدهی یا نه. نمی دانم می آمدی یا نه ، نمی دانم ، نمی دانم ... فقط می دانم دیدی لحظه ای را که بریدم و نا امید از همه جا ، به سراغت آمدم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 16:50
دارم شکست می خورم از چشم تو نگاه ! بعد ازتو رو نکرده به من آفتاب وماه تو شاهنامه ای و پرازنازونخره ای من مثنوی سرد وسکوتی از اشتباه در این هوای سرد زمستان چگونه تو بیرون کشیده ای اَم ٬ بی شال و بی کلاه در کوچه های پرت به سیگار می رسم در کوچه ی تو به افسوس ودرد و... آه از مادرم که مرا عاق کرده است از خواهرم که نگاهش...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1385 13:12
سلام دوستان عزیز یه وبلاگ آهنگ درست کردم می خواستم نظرتون رو بدونم Www.B13.blogsky.com
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 19:34
-
یادگار
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 19:31
روزها بیهوده از پی هم میگذرندونشانی ازخود نمی گذارند اما ای آخرین رویای عشق هیچ خیال روی ترا از جان من دور نمی تواند بکند. سالها عمرم بشتاب گذشت ومن اینک چوروزها از پی هم میآیندومیگذرندونشانی از خود نمن درختی که بر خزان برگهای پژمرده،خویش می نگرد،آنها را در قفای خود میبینم. اما تصویر جمال تو،که اینک به زیور حسرت...
-
بی اختیار می روم
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1385 20:05
بی اختیار می روم نمی دانم به کجا تنها می روم با قد مهای تنهایی چه هوایی ست دلم هوای تورا دارد نه هوای بارش نه هوای آسمان فقط هوای تو را دارد می دانی چه دردیست تنها در کوچه پس کوچه های شهر قدم زنان تنها با یاد تو تنها با یاد تو کنارت قدم زدن تنها با یاد تو دستانت را فشردن تنها با یاد تو سر به روی شانه هایت گذاشتن آه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 18:51
-
پس از آن غروب رفتن
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 18:49
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش من رسیدم رو به آخر تو بیا شروع من باش شبو از قصه جدا کن چکه کن رو باور من خط بکش رو جای پای گریه های آخر من اسمتو ببخش به لبهام بی تو خالیه نفسهام قد بکش تو باور من زیر سایه بون دستام خواب سبز رازقی باش عاشق همیشگی باش خسته ام از تلخی شب تو طلوع زندگی باش من پر از حرف سکوتم خالیم...
-
نتوان گفت
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 18:39
نتوان گفت که این قافله وا می ماند خسته و خفته از این خیل جدا می ماند این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنی این سفر همره تاریخ به جا می ماند دانه و دام در این راه فراوان اما مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند می رسیم آخر و افسانه ی وا ماندن ما همچو داغی به دل حادثه ها می ماند بی صداتر ز سکوتیم ولی گاه خروش نعره ماست که در...
-
بگو گفتم یا نگفتم
جمعه 22 دیماه سال 1385 13:27
بگو گفتم یا نگفتم به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز کاری با دنیا ندارم به تو گفتم خدمو می کشم و پر می زنم تو آسمونا بگو گفتم یا نگفتم............ بگو گفتم یا نگفتم............ به تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشماتم تنهام گذاشتن خالا من ماندمو تیخ و یک دست و رگ عکس پاره تو و من بگو گفتم یا نگفتم...............
-
دیگر نمانده هیچ
جمعه 22 دیماه سال 1385 13:24
دیگر نمانده هیچ به جز وحشت سکوت دیگر نمانده هیچ به جز آرزوی مرگ خشم است و انتقام فرومانده در نگاه جسم است و جان کوفته در جستجوی مرگ تنها شدم ، گریختم از خود ، گریختم تا شاید این گریختنم زندگی دهد تنها شدم که مرگ اگر همتی کند شاید مرا رهایی ازین بندگی دهد تنها شدم که هیچ نپرسم نشان کس تنها شدم که هیچ نگیرم سراغ خویش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 20:31
-
ای مسا فر
شنبه 9 دیماه سال 1385 19:47
ای مسا فر غریب با تو آشنا شدم. با تو در همین مسیر در کویر سوت وکور تا مرا صدا زدی دیدمت ولی چه دیر. دیدمت ولی چه دو
-
چقدر سخته
جمعه 1 دیماه سال 1385 13:25
چقدر سخته توی چشم های کسی که تمام عشقت را دزدید و به جاش یه زخم همیشگی را به قلبت هدیه داد زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی حس کنی هنوزم دوستش داری... چقدر سخته دلت بخواهد سرت را باز به دیوار تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده ......چقدر سخته تو خیالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش...
-
نمی گویم
یکشنبه 26 آذرماه سال 1385 18:53
تنها یک سقوط است که جاذبه زمین مسئول آن نیست فرو افتادن در عشق نمی گویم فراموشم مکن هـــــــــرگـــــــــــز ولی گاهی به یاد آور رفیقی را که می دانی نخواهی رفت از یادش